نور ...

ساخت وبلاگ

«خدای خوبم در جستجوی آنچه برایم مقدر نکرده‌ای،خسته‌ام مکن..!»

یه روز سرخاک رفیق ، یکی پشت سرم با چند متر فاصله نشسته بود، از صداش میشد فهمید حال خیلی آشفته و درمانده ای داره ..

داشت به خدا غر میزد ، میگفت خدا تاحالا پیش کسی خجالت کشیدی ؟ پیش خانوادت ؟ دوستات ؟ آشناهات ؟

که بفهمی حال من چطوره ؟ حال منو میفهمی ؟

اون لحظه هم هم ناراحت شدم هم خندم گرفت از این جمله و متوجه نشدم چی گفته .

بعدا که فکر کردم دیدم حرف خیلی سنگینی زد ...خیلی سنگین بود ، هر چی فکر کردم نمیدونم اگه خدا بود چی جواب میداد .

خدا کسی رو شرمنده و خجالت زده نکنه و گرفتاریش رو زود حل کنه ،گرفتاری همه رو زود برطرف کنه .

دلنوشت :

این اولین باره اینجا با جزییات مینویسم و احتمالا زود پاکش میکنم .

فکروخیال این روزام زیاده

فکرو خیال تک تک اعضای خانواده

فکر و خیال دفتر و کارای بعد از عید

چند ماهه نتونستم باشگاه برم ، خوب نیستم

فکرو خیال خودم که کارم گیر کرده ، راه حلی به ذهنم نمیرسه و پیش نمیره ..

تمرکزم کم شده ، نمیتونم درست متمرکز باشم روی کارا ، هر جوری هست باید برم باشگاه ...

خوبم ،خوب،خوب تر میشم ...سالای زیادیه فقط اون بالایی کمک میکنه خودم خودمو خوب میکنم ..

کم حوصله ام،فکرم زیاده، امشب قوری کلا برگشت رو دستم،از آرنج به پایین سوخت و قوری قشنگه هم شکست .

به حدی کم حوصله ام که میخوام اصلا پاشم با ماشین برگردم برم مشهد کلا بمونم همونجا ..

باز میگم نمیشه که،همین چند روز پیش اونجا بودی ،ماه رمضونه روزه هات درست نیست...

این روزا بسیار به نورت احتیاج دارم ، برای روشنی مسیر ...

هی.......
ما را در سایت هی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manoookhoda بازدید : 22 تاريخ : شنبه 11 فروردين 1403 ساعت: 20:56